فلفلی نوشتِ دو سه روز گذشته...
همچنان داره میباره در حد منچستر...شکر... یکشنبه ظهر عمو علوی اینا رسیدن...عصر پشتیبان داشتی و اوکی...همون عصر کفش قرمز واسه جشن سفارش داده بودم اینترنتی به اضافه یه پاپوش زمستونی خوشگل واسه دنا جون و یه لباس سرهمی واسه شما...خیلی هم خوشگل بودن... دوشنبه صبح یه سر رفتم ایکیا و دو سه مورد خرید کردم...بعدم زنگیدم به خاله زهره که برم سمتشون کالسکه سبک و کمجا ببینم و خرده ریز واسه دنا جون... که خوشبختانه همش انجام شد... طلسم چنج کردن عیدی ها و چشم روشنی های شما و دنا جونم شکسته شد...یه پلاک خوشمل واسه روز پایان تحصیلیت خریدم به اضافه دوتا تک پوش واسه دوتاییتون....و سکه به حساب دنا جونم...... عصرش با خاله زهره اومدیم خونه ما ناهار خوردیم ...
نویسنده :
آزاده
19:55